_KKHiqsWUOJ7jHoUfr6jWGPYAWzmEi5oDSWG6K7Uf68 لحظه های رنذگی قسمت هشتم :: فن فیک اکسو sima

فن فیک اکسو sima

در این وبلاگ داستان از گزوه اکسو و دیگر گروه ها گذاشته می شود و منتظر نظرها و انتقاد ها هستیم

فن فیک اکسو sima

در این وبلاگ داستان از گزوه اکسو و دیگر گروه ها گذاشته می شود و منتظر نظرها و انتقاد ها هستیم

در این وبلاگ داستان از گزوه اکسو و دیگر گروه ها گذاشته می شود و منتظر نظرها و انتقاد ها هستیم و حتما مارو دنبال کنید . داستان روز های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه و جمعه در خود وبلاگ گذاشته می شود یادتون نره حتما مارو دنبال کنید .

بایگانی
آخرین مطالب

لحظه های رنذگی قسمت هشتم

شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۳ ب.ظ

قسمت هشتم 

 

دکتر : نگران نباش !! چون چانیول خیلی زود مریض میشه . 

بک : اینو می دونستم ولی فکر نمی کردم که کارش به دکتر بکشه ! 

دکتر : حالا که چانیول رفته بیرون از عصابانیت می خوام یه چیزی بهت بگم چانیول ادم عجیبیه مراقبش باشید نه میشه از احساساتش خبر دار شد نه میشه فهمید تو افکارش چی می گذره و چانیول همه چیز رو می ریزه تو خودش نبین که این انقدر می خنده و شوخه مراقبش باشید . 

بک : اصلا از حرفاتون چیزی سر در نمیارم .
دکتر : داشتم خصوصیات چانیول رو می گفتم اخه من روانشناس هم هستم دارم میگم که چانیول همه چیز رو بروز نمی ده و من براش نگرانم اینا بهش اسیب می رسونه اوووف امید وارم فهمیده باشی !

بک : اممممم 

دکتر : چیه ؟؟ 

+ هه ی بک نمی یای ؟؟

بک : اومدم ، ممنون دکتر .
دکتر : خواهش ، به امید دیدار . 

+ چی می گفت دوساعت ؟؟ 

بک : هیچی { چانیول فکر نمی کردم هر انفاقی که می افته رو تو خودت نگه میداری !! } چانیول نطرت چیه با هم درد و دل کنیم ؟؟ 

+ نمی خوام ، نمی خوام یاد بد بختیام بیفتم !! 

بک : این طوری نگو !

+  بک هیون این مشگلات تو کار ماهستن همه فکر می کنن که خوانندگی کار آسونی هست ولی ولی این طوری نیست ، توش بی خوابی ، سر درد ، مریضی ، افکار منفی ، افسردگی ، ترس همه اینا وجود داره تو کار ما . 

بک : افسردگی ؟؟ ترس ؟؟؟ افکار منفی ؟؟ نمی فهمم !! 

+ اووف بذار برات توضیح بدم گاهی برات پیش اومده که فکر کنی اجراتو بد اجرا کردی ؟؟ یا یه کار اشتباه کردی ؟؟ دل یکی رو با کارات شکوندی ؟؟ فکر این که نکنه یه وقت این معروفیتی که دارم یهو سقوط کنه ، نکنه طرفدارم ازم نا امید بشن ؟  نکنه دوستامو یعنی اعضا ازم نا امید بشن ، نکنه از دستم ناراحت شن ، نکنه یه روزی از هم جدا شیم ، همه ی اینا به ادم به مرور زمان اسیب می رسونه  از لحاظ روانی ! 

بک : درست میگی همچین اتفاقاتی برای منم پیش اومده ولی چرا تو هیچ وقت اینا رو بروز نمی دی ؟؟ 

+ نمی خوام نگرانتون کنم و خوشحالیتونو به هم بزنم ، راستی دکتر چیزی بهت گفته ؟ 

بک : راستشو بخوای اره . 

+ خودتو نگران نکن من آ دم درونگری هستم این یکی از خصوصیات منه خخخخ .

بک : پسر اشکمو در اوردی خخخخخ .

 + راستشو بخوای من قبل از خواب به همه ی اینا فکر می کنم ولی ولی هیچ وقت ناامید نمی شم به خاطر طرفدارام ،طرفدارامون خخخخ .

بک : پسر خیلی احساسی بود . 

+ خخخخخخ .

بک : مرض خخخخ . 

+ ساعت هفته . 

بک : چقدر دیر می گذره ! 

+ من با این صورت باید برم خونه؟؟

بک : مگه چشه ؟؟ 

+ بگو چش نیست ، کوپ می کنن تو اینه دیدم خیلی قرمز شده ! 

بک : بریم خونه ؟؟ 

+ نه نه اصلا و ابدا !!! 

بک : یعنی نریم خونه ؟؟

+ وقتی خوابیدن بریم خونه . 

بک : باشه پس بیا قدم بزنیم . 

+ فکر خوبیه !

{ 30 دقیقه بعد } 

دینگ دینگ دینگ 

+ اوه سوهه چی بگم ؟؟  

بک : تو که خوب بلد بودی بپیچونی !! الانم همین کارو بکن !! 

+ سلام سوهو من با بکم شما شام بخورید منتطر ما هم نمونید ساعت 11 یا 12 میایم اهان زود بخوابید ها بد خواب نشید ، بای .

سوهو : چا..... وا این پسر چرا این طوری کرد ؟؟

دی او : چی شده ؟؟

سوهو : اصلا نذاشت چیزی بگم !!

شیومین : حالا چی گفت ؟؟ 

سوهو : گفت شام  نمیایم شما بخورید دیر میایم خونه همین . 

کای : نکنه رفتن مشروب بخورن ؟؟ 

چن : کای !!

 دی او : فردا برنامه داریم چی میگی ؟؟

کای : اوه یادم رفته بود من برم بخوابم شب بخیر !!

سهون : حواس پرت !!

کای : هه ی تو !! 

سوهو : من شام نمی خورم میرم بخوابم ، شب بخیر .

شیومین و چن : ما هم میریم شب بخیر . 

دی او : خدا رو شکر پس لازم نیست غدا درست کنم شب بخیر !!! 

سهون : شب بخیر اووف فقط چانی با من پایست ! که الان نیست !!! 

{ 50 دقیقه بعد } 

بک : چانی بریم خونه ؟؟ فردا برنامه داریم ! 

+ راست میگی بریم .

بک : می خوام برات کلاه بخرم ! 

+ کلاه ؟؟  برام بخری ؟؟ 

 بک : تو هزارتا کلاه داری ولی اینب که می خوام برات بخرم با همشون فرق می کنه !! 

+ چه فرقی ؟؟خخخخ 

بک : چون بهترین دوستت برات می خره خخخ .

+ خخخخخ .

{ 30 دقیقه بعد } 

+ بک اینجا شلوغ نیست ؟؟؟ 

بک : وللش بیا اگه شناختند به جای من فرار کن ! خخخ 

+ خخخخ اصلا خخخ من مشگل ندارم صورتم .... 

بک : فکرشو نکن دیگه !! 

+ کلاه سویشرتت رو بده جلوتر . 

+ باشه .

بک : یکیشوانتخواب کن !! 

+ تو انتخاب کن . 

 بک : باشه ، این خوبه ! 

+ خوبه !!

فروشنده : ببخشید یه سوال داشتم ! 

+ بفرمایید . 

× مشگلی پیش اومده برای صورتت ؟ 

بک : شما ما رو می شناسید ؟؟ 

× بله دخترم و پسرم طرفدار شما هستن !! 

بک : سلام مارو بهشون برسونید . 

+ بک انقدر پر حرفی نکن بزار جواب اقا رو بدم ، بله اتفاقی برای صورتم پیش اومده . 

فروشنده : امید وارم که زودتر خوب شید ! 

+ ممنون اقا ! 

بک : ما اینو می خوایم .

× چشم . 

{ 30دقیقه بعد } 

+ تو راه داشتم به این فکر می کردم که حرف های مردم ، همایتاشون چقدر بهم آرامش میده !

بک : درسته هیچ وقت اینو یادت نره ، رسیدیم !! 

+ امید وارم همشون خواب باشن !من کلید نیاوردم ! 

بک : کلیدم کو ؟؟ اهان پیداش کردم !! 

+ خخخخ خدا رو شکر بزار کلاه رو سرم کنم سویشرتم بدم روش . 

بک : ساعت نه به نظرت خوابن ؟؟ 

+ بقیه رو نمی دونم ولی کای خوابه !! 

بک : اونو که می دونم !خخخخ  دارم دررو باز می کنم .... 

سوهو : سلام !! چه عجب !! 

چن : بدون ما خوش گدشت ؟؟ 

سهون : خیلی بدید منو نبردید !! می خواستیم بخوابیم ولی خوابمون نمی برد ! به فکر شما بودیم ! 

دی او : طبق معمول یا دیر میان یا نمی گن کجا بودن !! 

+ شب بخیر !! 

شیومین : چرا چانیول سریع رفت تو اتاق ؟؟ 

بک : کای خوایه ؟؟ خخخخخ .

دی او : مرض کجاش خنده اره ؟؟ دعوا کردید ؟؟ چانیول چشه ؟؟ 

 بک : هیچی ! فرست نمی دید ادم حرف بزنه !! ........

منتظر قسمت بعدی باشید !!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۱۹
sima shams

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی